من باختــم به خـود بـاختــم
به تصویــر غلـط فرشتـه های آدمـ نمــا بـاختــم
. . .
حـال کـه حماقتــ هایــم را می شمــارمـ
آرامــ . . . آرامــ . . .
ایـن جمـله در ذهنــم طنیــن انـداز می شـود
سنـگـ بــاش
تــا سنـگســار نشــوی …
لـمس کـن کـلمـاتـــی را . . . .
کـه بــرایتــ مـی نویسـم
تـا بخوانـی و بفهمـی چقــدر جـایتــ خـالیستــ
تـا بـدانـی نبـودنتــ آزارمـ می دهــد !
لـمس کـننـوشتـه هـایــی را
کـه لـمس نـاشدنیـستــ و عـریــان
کـه از قلبــم بـر قـلم و کاغـذ مـی چــکد
لـمس کـن گـونــه هـایــم را
کـه خیــس اشـکـ استــ و پـر شیـــار
لـمس کـن لحــظه هـایــم را
تــویــی کـه مـی دانــی مـن چـگونــه عــاشقتــ هستــم
لـمس کـن ایـن بـا تـــو بــودن هـا را
لـمس کـن. . . !!
خدایــا...
آغوشت را امشب به من می دهـی ؟
برایِ گفتن چیزی نــیارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهای تو گوش بسیار . . .
می شود من بغض کنمـــ
تو بگویــی : مگر خدایت نباشدکه تو اینگونهــ بغض کنــی. . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویـی: جانِ دل . . .

خـوآبَـم نِمے بَـرَد
بِـﮧ هَمـﮧ چـیز فِکـر کَـرבه اَم
بیشـتَر بِـﮧ تـو
وَ مـے בآنَـم کِـﮧ خوابـے
وَ قَبل اَز بَستـﮧ شُـבَن چَشـم هآیَـتـ
بِـﮧ هَمـﮧ چیـز فِکـر کَرבِه اے
جُـز مَـن

نَــبضَـم کُــند می زَنـَـد...
قَــلـبَم تیــر می کِــشَـد...
دارَم صِــدآی خُــرد شُـدَنِــ اِحــسـآسـم رآ
لـآ بِـ لـآی
چَــرخ دَنــدِه هـآی زِنــدِگـی می شِـنَــوَم...
"من"بعداز "تو"به هيچ
"او"يي اجازه "ما"شدن نداده ام. . .
کاش بدونى که فراموش کردنت
مثل برآورده شدن آرزوهام محاله...
از " تـــو " دلـگيـــر نيستــم . . .
از دلـــم دلـگيـــرم !
کــــه نبــــودنـتــــو نميتونم صبــــورانــــه تحمـــــل کـنــــم . . .
ديوونم میکنه...... که...فکر اينکه
زنده زنده...نيمي از من رو
جدا کنن...
لطفا تا زنده ام بمون...
هیچوقت ادعاي خاص بودن نکردم ،
اما خاص بودن عشق تو… منو هم خاص کرد...
دلم برات تنگ شده….. اما من…
من ميتونم اين دوري رو تحمل کنم…
به فاصله ها فکرنميکنم …… ميدوني چرا؟؟
آخه … جاي نگاهت رو نگاهم مونده ….
هنوز عطر دستات رواز دستام ميتونم استشمام کنم….
رد احساست روي دلم جا مونده …
ميتونم تپشهاي قلبت رو بشمارم …..
چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن…